بر سرمای درون/ احمد شاملو
سه شنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۹:۳۵ ب.ظ
همهی
لرزشِ دست و دلم
از آن بود
که عشق
پناهی گردد
پروازی نه
گریزگاهی گردد
آی عشق آی عشق
چهرهی آبیات پیدا نیست.
**
و خنکای مرهمی
بر شعلهی زخمی
نه شورِ شعله
بر سرمای درون
آی عشق آی عشق
چهره سُرخت پیدا نیست.
**
غبارِ تیرهی تسکینی بر حضور وَهن
و رنجِ رهایی
بر گریزِ حضور.
سیاهی
بر آرامش آبی و سبزهی برگچه
بر ارغوان
آی عشق آی عشق
رنگ آشنایت
پیدا نیست.